آسمان آبی
فریاد من از غم عشق نیست...
من باورت ندارم!! به راستی من چرا؟ من به چه میخندم؟؟ وقتی که "واژگان" این چنین "خاطره وار" غم انگیزند. من به چه میخندم؟ شاید من به مفهوم جدایی در قالب زمان یا آتش دل در بعد جهان میخندم...... احساسات من گنجایش صدایت را ندارد فریاد بزن میخواهم نابودم کنی صدایم کن که از نام تو طاس رسوایی دلم شکست فریاد بزن تا ذره ذره ام تو را همراهی کند عمق چشم تو بی انتهاست فریاد بزن نام من غرق صدایت پیش خداست. کاش دور و برت را نگاه میکردی اقلا کمی نگاهم کن سوخته ی آتش عشقم غرق دریای تو سرما.... سکوت بی پروای آسمان... خیالات خیابان غرق در مه ابهام زمین... نمیبینمش"آسمان را میگویم" بشکنش... بشکن این شیشه ی وحشت که سرمایش عجب سرمای خوفناکیست به آتش بزن من پشت سرت هستم....... باران که بیاید همه شاعر میشوند . . . . . پیاله ای دیگر بده و مستم کن . . . آسمان برای من رنگ ندارد به خودم قول داده ام گریه نکنم بگذار سر قولم بمانم..... چه باور کنی چه نکنی شیشه ی خالی عطر راست میگوید... سکوت!!! بیش از این صحبت نکن... فضای اتاق پر از دود دروغ است.... از برای تنهایی هایم ترانه نیست امشب شبی دیگر است و من آتش خاموشم لطفی کن و دست از سر من بردار حافظ بخوان و نپرس که چرا در جوشم او میرود و من آتش خاموشم برخیز آدمک . .
راز این کلبه ی خاموش
فراموشیست
خاطراتمان زیر سقف کلبه مدفون است
کاش بدانستی
چشم انتظار تو ام تا بیایی
.
.
کلید کلبه در دست تو گم شده بود!
تو همانی که به من گفت:
نیلوفر مظهر زندگانیست
تو اشتباه میکردی
اجازه ی زندگی را مرگ مرداب صادر میکرد!!!
آن کسی که سوخت من بودم
نه تو!!!
نمیدانم
شاید مرثیه ها درباران متولد میشوند...
شاید..
موسیقی عشق فی البداهه میگوید
کاش تو هم شاعر بشوی........
بیزارم از این دنیا بت پرستم کن
نمیدانم تاکی ادامه دارد
او تهمت بزند تو نیز پستم کن
دل من از برایت جنگ ندارد
رنگ آبی معنای دیگر نداشت
خانه ام بسته شد و زنگ ندارد
فریاد منم،آسمان بی کرانه نیست
از هر ره بروی روزی به سر آید
میمیرم و بعد من عاشقانه نیست
آسمان بیا و کاری بکن.
نیمکت پارک دونفریست..
Power By:
LoxBlog.Com |